ادامه:
در مورد سخنرانى مسئولان حزب الله، ابتدا به گزیدهاى از سخنان دکتر نعیم بلال (مسئول شاخه تربیتى بسیج دانشجویى حزب الله) اشاره مىکنم؛ وى مىگوید:
«به اندازهاى که امام خمینى(ره) را شناختیم، امام مهدى(عج) را مىتوانیم بشناسیم؛ چون این انقلاب از لبنان حمایت کرد، بر اسراییل پیروز شدیم و چون ایران از فلسطین حمایت کرد، وضعیت فلسطین، مثل امروز شده. شما کنار شاخ و برگى از انقلاب اسلامى، یعنى همان حزب الله هستید. اولین رمز پیروزى در لبنان، عبارت است از پیروى از ولایت فقیه و اطاعت کامل از امام خامنهاى؛ وقتى شیعیان در لبنان و حتى افراد متدیّن، روشى جز پیروى از شرق و غرب آن زمان نداشتند. آن قدرت را موقعى داشتند که از ولایت، اطاعت کردند و پس از این، توانستند معجزهاى را به وجود بیاورند و این معجزه پیروزى جنوب لبنان بود. در حال حاضر معتقدیم که انقلاب اسلامى ایران، مددى براى تمام جهان اسلام است و ان شاء الله، این برکت، همان طور که به لبنان رسیده، به همه جهان اسلام برسد. قدرت ایران، قدرت حزب الله است و ضعف ایران، ضعف حزب الله است و آن روزى که ایران شکست بخورد، مىتوانیم بگوییم به جایى نرسیدیم... اگر بخواهم مصادیق تأثیر رهبرى ایران را در لبنان ذکر کنم، نمونهها بسیار است؛ یک نمونه خیلى مختصر، بین سالهاى 1987 و 1990 [بود که] سه سال جنگ شدیدى با جنبش امل داشتیم که تمام احزاب ملىگرا، کمونیستها، فلسطینىها و سورىها، با امل متحد شدند و امکانات دادند به امل تا رو در روى حزب الله قرار بگیرند و حزب الله محاصره بود و حتى اسراییل و لحد به امل کمک مىکردند و ما در وضع وخیمى قرار داشتیم که حزب الله تصمیم گرفت با همه احزاب بجنگد؛ ولى وقتى خدمت رهبر رسیدیم، گفتند: «باید همین الان جنگ را تمام کنید». گفتیم نمىشود؛ این همه کشته دادیم و... ولى گفتند: «حکمت الهى در این است؛ همین الان با امل پیمان صلح ببندید» و ما اطاعت کردیم و نتیجه اطاعت، این شد که در آن سالها، 150 روستا را از امل آزاد کردیم؛ ولى پس از قرارداد صلح با امل، امروز 1500 روستا از اسراییل آزاد کردیم.
نمونه دیگر، بین سالهاى 1992 و 2001 است که چهار دولت تشکیل شد؛ اولین دولت که تشکیل شد، آمدند به حزب الله گفتند که یک یا دو وزیر داشته باشید؛ همه حزب الله خوشحال شدند و گفتند: مىرویم به مستعضعفین رسیدگى مىکنیم؛ پولى دستمان مىآید و به جایى مىرسیم و... ولى رهبر فرمود: «ممنوع است بر شما وارد این حکومت شوید». بچههاى حزب الله هم قبول کردند و برگشتند؛ الان مىفهمیم که چرا فرمودند برگردیم. هیچ کدام از این حکومتها نتوانستند با اسراییل مقابله کنند. الان حزب الله چون وارد حکومت نشد، مردمى شد؛ جنوب لبنان آزاد شد و وضعیت فلسطین، این چنین شد...».
در مورد سخنان سید حسن نصر الله، قبلاً فکر مىکردم اگر زنده بمانم، روزى به مناسبت شهادت وى این سخنرانى را تحت عنوان «سخنرانى منتشره نشدهاى از سید حسن نصرالله در جمع دانشجویان ایرانى» منتشر کنم و هرگز تصور نمىکردم که روزى بخواهم این سخنرانى را به مناسبت محبوبیت جهانى ایشان منتشر کنم.
«... آن موقعى که در سال 1978، اسراییل تقریباً نصف لبنان را اشغال کرد، سازمان آزادىبخش فلسطین، این جا بودند؛ شیعه هم بودند. علماى شیعه که حالا هستند، آن وقت هم بودند. گروههاى سیاسى، ملى و... هم بودند و هستند؛ ولى مقابل هجوم اسراییل، یک جریان جهادى و مقاومت جدى به وجود نیامد و حتى در میان علماى شیعه و متفکرین و سیاسیون شیعه در امل - که ما هم در امل بودیم - مقاومت جدى به وجود نیامد. آن زمان، خود شخص امام موسى صدر، نظر خاصى داشت و موضع محکمى داشت و مسیحیان را دعوت به مبارزه کرد؛ ولى ملت گوش نکردند. این محبوبیت مردمى، پس از رفتن ایشان بود؛ به حرف او گوش نمىدادند؛ حتى در مرحلهاى امام موسى صدر جرأت نداشت به جنوب لبنان برود؛ او را مىکشتند. آن روزها، بنده در جنوب بودم. با این که سن و سال من کم بود، مسئول یکى از شهرکها در آن جا بودم. امام صدر دستور داد سلاحها را جمع کنند؛ چون ترس داشتند که اگر ما را دستگیر کنند، سلاح دست آنها بیفتد. سال 1982، اسراییل دوباره حمله کرد و کل جنوب لبنان، بقاع و بیروت و حومه پایتخت و قسمتى از کوه لبنان، یعنى بیش از نیمى از سرزمین لبنان را اشغال کردند. یک دفعه جریان جهادى با روحیه شهادتطلبى، وضع جدیدى را به وجود آورد. به تعبیر امام(ره)، «الخیر بما وقع» و به تعبیر قرآن «عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم»؛ فقط در یکى دو سال، صد هزار سرباز اسراییلى، تا بن دندان مسلح بودند؛ نه پیاده؛ در تانک. دهها هزار آمریکایى و نیروهاى چند ملیتى بودند. ارتش لبنان هم تا حدى همکار اشغالگران بود و نصف جامعه ما به خصوص مسیحیان، طرفدار اسراییل بودند. عدهاى از مسلمانان بىتفاوت بودند و آنها که مدافع مقاومت بودند، در اقلیت بودند؛ ولى پس از یکى دو سال، نیروهاى چند ملیتى با ذلت عقب نشینى کردند. اسراییل هم تا کمربند امنیتى (محدوده مرز لبنان و فلسطین)، عقبنشینى کرد. چه چیزى عوض شد که تا قبل از چهار سال که امام موسى صدر غریبانه و عاجزانه نتوانست کارى انجام دهد و ملت و علما و گروهها هیچ حرکتى نمىکردند، چه شد که پیروزى به دست آمد؟ در لبنان، چیز جدیدى نیامد؛ بلکه نقطه مثبت، یعنى امام موسى صدر، از بین رفت؛ پس علت این تحول چه بود؟ پیروزى انقلاب اسلامى 1979 و این که براى مسلمانان، رهبرى امام (ره) مطرح شد. شیعه لبنانى با رهبرى امام(ره) بود و اعتقاد و ارتباط معنوى و روحى عمیق پیدا کردند و حرف امام(ره)، خیلى تأثیر داشت؛ مخصوصاً در دل جوانان که وقتى ایشان چیزى بفرمایند، جوانان لبنان، دیگرى نیازى ندارند از فلان عالم و مسئول و رئیس سؤال کنند؛ حتى اگر آنان مخالفت کنند، جوانان تابع امام(ره) بودند. هر چه امام بفرمایند، ما عمل مىکنیم. این، نقطه جدیدى بود. این جریان، بعداً اسمش شد حزب الله که در سال 1982 متولد شد. در سال حمله اسراییل (1982-1979)، این جوانان و علما و برادران و خواهران، در تشکیلات مختلف وجود داشتند و خط مشترک اینها، خط امام(ره) بود که همه را با هم جمع کرد. امام(ره) فرمود: «باید با اسراییل مبارزه کرد و بر مسلمانان و جوانان لبنانى است که مبارزه کنند»؛ لذا آنها که مىخواستند مبارزه کنند، جمع شدند و شدند حزب الله. اگر امام(ره) نبود، حزب الله نبود؛ تفکر انقلابى و جهادى و مبارزاتى، در لبنان نبود یقین بدانید اسراییل نه فقط در این جا بود یا در بیروت، بلکه شاید در دمشق بود. نیامدند که پس از چند سال برگردند؛ آمدند تا بمانند و طرح اشغال از نیل تا فرات را اجرا کنند. در سالهاى مبارزه، حضرت امام(ره)، از لحاظ رهنمود و روحیه دادن و اصرار بر خط جهاد و حل مشکلات فقهى، به ما کمک مىکرد. روزى برادران، عملیاتى استشهادى در شهرک انجام دادند؛ یک نفر با ماشین پر از مواد منفجره حمله کرد. اسراییلىها آمدند شهرک را محاصره کردند و همه مردان 15 تا 60 ساله را زندان بردند؛ آب و برق را قطع کردند؛ اهالى را ممنوع الخروج کردند و تا چند هفته، این وضع ادامه پیدا کرد. یک روز عدهاى از علما گفتند: «شما دارید اشتباه مىکنید؛ حرام است؛ گناه است. هر عملیاتى که نتیجهاش این است، قطعاً حرام است و نزد خدا مقبول نیست». اگر ما گوش مىکردیم، مقاومت تعطیل مىشد. به امام(ره) نامه نوشتیم؛ فرمودند: «نه، بروید ادامه دهید؛ هر چه عکس العمل آنها باشد، متوقف نکنید؛ آخرش پیروزى از آن شماست. مبارزه بدون این چیزها امکان ندارد؛ مگر مىشود جهاد بدون این مشکلات؟ جهاد با اسراییل، اصل است؛ ولو بلغ ما بلغ؛ هر نتیجهاى باشد، شما ادامه دهید» و ما ادامه دادیم وگرنه داشت متوقف مىشد. امام، مشکلات فقهى را حل کرد. اگر امروز مدرسه و دانشگاه و بیمارستان مىبینید، ما قبل از انقلاب چیزى نداشتیم؛ فقیر بودیم. پشتیبانى سیاسى و معنوى و تأیید و کمک را حضرت امام(ره) نسبت به ما داشت. امام(ره)، کانال تأیید مطلق و بدون قید و شرط بود و دستور داد کمک کنید؛ به ما هم گفت: «بروید با اسراییل مبارزه کنید و لبنان را گورستان صهیونیستها کنید». ما خیلى به مسائل داخلى ایران کارى نداریم. در حیات امام(ره)، مجلس و دولت، چند سال دست راست بود و چند سال دست چپ؛ همه حرف امام(ره) را گوش مىکردند و براى ما فرقى نمىکرد و این نکته جالبى است که پس از امام(ره) هم به دستور رهبر، محور پشتیبانى از حزب الله برقرار بود. در مسئله عراق، بین نهادهاى ایران اختلاف نظر است. در مورد افغانستان همین طور؛ گاهى به خاطر عدم هماهنگى، در آن کشورها مشکل به وجود مىآید؛ ولى علیرغم تحولات داخلى 18 ساله در ایران، ما این جا مشکلى نداشتیم. هر که رئیس جمهور بود، چه راست و چه چپ، محور پشتیبانى از حزب الله برقرار بود.
ادامه دارد ...